نتایج جستجو برای عبارت :

به سیگاری های درس نخون فاند نمیدن متاسفانه

دیگه کارش به جایی رسیده که توی خونه سیگار میکشه!
توی خونه!
توی خونه آخه لامصب؟!؟!؟!؟!
بلند شو برو تو حیاط خب بکش اینقدر بکش که سرطان بگیری! ولی چرا من بدبخت نباید تو خونه خودم هم احساس آرامش کنم؟!
کی میشه اپلای کنی بری راحت شم از دستت
اگه سابقه ریسرچ داری،
پس با لیسانست هم پذیرش میگیری.
اگه نه،
پس باید سابقه ریسرچ جور کنی
همه ما با فول فاند اومدیم. بدون فاند زندگی کردن وحشتناکه مگه بخوای از پول ددی بدی (گرگ زاده از پول ددیش خرج تحصیل و زندگیش رو میداد به عنوان مثال).
 
ادعا می کنم با قدرت
و ایمان دارم با تمام وجود
که 
یادگیری با نوشتن اتفاق میفته
با نوشتن
...
زندگی نامه ی موفق ها رو نخون، بنویس
کتاب های خوب رو نخون، از روی آن ها بنویس
مطالب عمیق و تاثیرگذار رو نخون، از روی آن ها بنویس
به تراک های آموزشی گوش نده، وقتی گوش میدی بنویس
آرام و فاطمه دارن درس می خونن منم نشستم نزدیک شون و دارم کتاب می خونم. آرام میگه کتاب نخون. میگم چرا؟! تو که داری درس می خونی منم اینطوری مشغولم. میگه نه من درس می خونم ولی تو کتاب نخون میگم پس چیکار کنم؟ میگه بشین مارو نگاه کن:|:)
 
جدیدا تا جلو روش کتاب باز می کنم شروع می کنه به غر زدن..
 
 
زنگ مشاوره
 #مشاوره 
 موقع درس خوندن زود خسته میشم!!
 چکار کنم ؟؟؟
این سوالیه ک خیلیاتون بارها رو بارها از مشاورینتون میپرسید
#راهکار
_تو درس خوندنت مرتب و منظم باش و بدون برنامه و سینوسی درس نخون. خلاصش اینکه عشقی درس نخون!
 
_تغذیه نقش مهمی داره. برنامه ی روزانه ی غذاییتو تغییر بده و پرخوری نکن. تعداد وعده های غذاتو بیشتر کن ولی با حجم غذای کمتر.
_فکرتو درگیر مسائل بیهوده نکن. اگر زیاد فکر میکنی، تمرین کن که فکر کردن به مسئله های غیر ضروری و حذ
هی می خوام غر نزنم...نمیشه...طرف پیشنهاد کار پژوهشی میده...معیار جبران زحمتش، تعداد کلمات خروجی پژوهشه...یعنی شما هیچی نخون، ولی صدهاصفحه خزعبل بنویس...خدا تومن بزن به جیب...عوضش هزارها صفحه بخون، یک صفحه خروجی به درد بخور بده...بهت چی میدن به عنوان دستمزد؟بوی گوز بز!!!افساد فی الارض اینه...
مینویسسمممم. ننویسمم چیکار کنم. عذاب نکش فقط برو . نخون . پی ام نمیدم چون گفتی هر دفعه سرتو میکنم زیراب داری خفه میشی درمیارم. بس کن دیگه بذار اینجا راحت باشم. هیچی ندارم دیگه هیچ جا ندارررم . دلم تنگه . بذار راحت باشممممم. اینقد برام تعیین تکلیف نکن.اینجا مینویسم که داشته باشم چه بلایی سرم اومد بعدِ رفتنت
بر روی قبر وی بنویسید که او انگل را با ۱۸.۸ پاس کرد.باشد تا افتخاری برای آیندگان گردد
این ترممون به نظرم سخت‌ترین ترم علوم پایه بود و برای هیچ ترمی انقدر فشار رو تحمل نکردم و انقدر درس نخوندم.بماند که به خاطر ایمنیِ سه واحدیِ ۱۲ لعنتی ‌و معارف دو واحدیِ ۱۳ لعنتی تر الف نمیشم اما بالاترین معدلم تا حالا بوده.به روم نیارین که چقدر بچه درس نخون و تنبلی بودم ترم های قبل و خب اصلا هم پشیمان نمیباشماز وی الگو نگیرید
روزمون با صدای جیغ های گوش خراش زن اتاق 9 که سخت زایید،خیلی سخت زایید شروع شد و شبمون داره با جیغ های بلندتر زن تخت 7 که میگه من مطمئنم نمیزام ادامه پیدا میکنه...روز تستیکولاری بود کلا!
+هیچوقت توی زندگیم اندازه ی بخش زنان جیم زن و در رو و درس نخون نبودم.کلا وجهه ای از خودمون نشون دادیم که امید تمام اتندینگ رو ناامید کردیم و نهایتا به این نتیجه رسیدن که ولمون کنن به امان خدا.راضی ام از اپروچی که توی این ماه های آخر در پیش گرفتیم...والا:)
باهام حرف ب
امروز اصلا روز عادی ای نبود! ولی دلم نمیخواد ازش بنویسم. دلم میخواد هر چیزی که دیدم و شنیدم مثل بقیه روز های بی نام و نشان فراموش بشه و فقط یک اسم ازش بمونه. از نظر خوندن علوم پایه هم از اون روزایی بود که اصلا نمیدونم چه طوری و با چه کیفیتی بودم! کمیتی که 4 ساعت و نیم خوندم. الان ساعت 11 عه ولی دلم میگه بس کن دیگه نخون. نمیخونم دیگه. کلنی روزای بهتر زیاد داشتم. فردا بشه زودتر.برم فیلم ببینم.--هففففف منم که اندازه سر سوووزن عوض نمیشم:)))
با سلام.
امروز صبح که نزدیک در مدرسه رسیدم دیدم که چند تا موتوری از مدرسه اومدن بیرون، وقتی به من رسیدن گفتن برگرد مدرسه تعطیله. من رفتم دیدم که 20 تا دانش آموز تو مدرسه ان.  دانش آموزهای من چهار تا بودن گفتن بریم یا بمونیم گفتم آدم یا میمونه یا میره. جالب اینه که همون کسایی اومده بودن که درس نخون بودن! 
تعطیلات بهتون خوش بگذره. 
آنقدر خورشید باش که اگر خواستی نتابی، نتوانی. 
یکی دیگه از مسائلی که ناشی از عدم بلوغ من بود
این بود که (هرکسی که هم که مثل من هست، به نظرم باید روی بلوغش کار کنه)
تو جلوی فعالیت بقیه رو بگیری.
یعنی: وبلاگ من رو نخون!
یعنی چی؟!
طرف دوست داره بخونه.
وقتی یه چیزی رو توی وبلاگ مینویسی یعنی ممکنه بخونن.
ولی خب منو بیشتر این میسوزوند که چرا یه نفر باید اصرار کنه که ادرس وبلاگ من رو بگیره
و بعد بگه نمیخونمش نه.
و بعد بخونه یواشکی؟
 
ولی اینها علامت عدم بلوغه.
 
اینکه ادم از بقیه انتظارات داشته باشه کل
در کوچه پس کوچه‌های ذهن ول می‌گردم و دنبال یک نشانه‌ام که شوق و میلی برای زندگی در دستانم بگذارد. خسته‌ام، خیلی خسته، دلم هیجان و آدرنالین و جوانی می‌خواد‌. هنوز با خودم و سنم و محدودیتم کنار نیامده‌ام. خسته‌ام از این اوضاع و سردرگمم و افسردگیم بیش از آنکه هورمونی باشد ناشی از بی‌هدفی و بی‌انگیزگی‌ست.
راستی من از زندگی چه می‌خواهم؟ شاید هنوز امیدوارم که شق القمری کنم و این عذابم می‌دهد. راضی نمی‌شوم و این پرفکشنالیسم خود اشتباه زندگ
سر و کله زدن باچن تا از بچه های بووووق و شنیدن یه عالمه دروغ،سر درد،یه سرماخوردگی نهفته ،حالت تهوع،خوابالودگی ،کلاس جزا و‌مبحث کلاهبرداری،دکتری ک بازم امروز میگه زیاد درس نخون _شب بیدار نمون_استرس نداشته باش.و من هیچ کدومو نمیتونم رعایت کنم!"اختیاراااا یا اجباراااا"،بارون نم نم خوشگل بعد ازظهر.تاریخ آزمونی ک هی عوض میشه ...
از من یه ملغمه ساخته از غم _حسرت_شادی _فحش _درد_فین فین _مزخرفات و کمی_ امید !
که به خاطر شرایط بیرونی روز ؛قادر ب بروز ه
پدر بزرگ وی: اینا چی بود گذاشتی تو ماشین؟
وی: کتابام.
پدربزرگ وی: واسه چی؟
وی: میخوام برم.
- چرا؟
+ چون درس نمیخونم!
- میخوای بخونی بخون میخوای نخونی نخون!
صبح! 
-میری بری؟
+اره.
- واسه چی؟
+ میخوام تنوع باشه!
- خب اینجام تنوعه دیگه! یکم برو بالا یکم بیا پائین یکم برو سوئیت سمت راستی یکم برو تو جپی! خودش تنوعه!
مادربزرگ وی در حال سو استفاده از علاقه شدید وی به مرغ به همراه فلفل دلمه ای و بوی ان و واااای لعنتی!! : میخوای حالا ظهر بمون مرغارو بخور بعد برو!
و
1. اقا امروز برا اولین بار شنبه بود و 12:30 تعطیل شدیم و تا خونه قر دادم از خوشحالی ^~^ (وی همیشه 4:15 تعطیل میشد و تو دلش مونده بود :/)
2. حقیقتا ً امروز اولین روزیه که میخوام با برنامه مشاور پیش برم :/ زیبا نیست؟
3. خدا به خیر کنه، من چند روز پشت هم که خوشحالم بعدش به این معنیه روزهای زیادی قراره بدبختی بکشم -____-
4. ری ری داشت با یه قیافه جدی و حق به جانب حرف فلسفی می زد. بعد یهو پاش گیر کرد افتاد :))) بعد از اون نگاهای معروفم کردم بهش گفتم دیگه از این گوجه های ف
به «آسمان» برو گنجشکک درخت چنار
[راستش اینطوری است، متاسفانه همینطوری است. داشتم پست ها را می دیدم که چشمم به این خورد و متاسفانه اینطوریست. حس نوستالژی همینطوری است، رفتن سراغ گذشته، آلبوم ها، نوشته ها... متاسفانه همینطوری است.]
امشب داداش بزرگه به همراه زن داداش محترم اومده بودن خونمون و همین الان رفتن...
داداش اومده ... میگه هاااا؟چرا انقدر گیجی؟؟؟
میگم ها؟
میگه گیجی دیگه...هیچی!
میگم خان داداش اضطراب منو کشت...دارم همینطوووری گند میزنم به امتحانا!
میگه صد دفعه بهت گفتم اینطوری درس نخون ...همینه اوضاعت...وای از شهین جا نمونم وای از مهین جا نمونم...جمع کن بساطتو...درس بخون یه چیزی بفهمی!میگم اوووه ... نکیر و منکر نمیخوان ازم اون دنیا سوال حقوقی بپرسن ک...ول کن بابا‌...
میزنه
درود - احوال استاد علی آبادی را گرفتم که 4 شنبه به دیدنشان برویم .متاسفانه باخبر شدم ایشان 10 روزی است که در بخش icu بیمارستان امام سجاد خ بهار بین طالقانی و 7 تیر بستری هستند و حالشان مساعد نیست.برایشان دعا کنید.ملاقات همه روزه 3 تا 4
_______________________________________________
امروز به ملاقات استاد علی آبادی رفتم -- در بخش ای سی یو هستند و متاسفانه سطح هشیاری ایشان مناسب نیست - ریه های ایشان مشگل دارد .برای ایشان دعا بفرمائید.
سلام
پیامتو با ۹ روز تاخیر دیدم، نه؟ مدتیه کلا درحال مسافرتم و، خب، بزرگترین چالش هر سفری، طبیعتا اینترنته
ممنون تبریکت خیلی خوشحالم کرد؛ البته تبریک اصلی برای توئه :)
طی سال بعضی از آزمونای شبیه سازی که میدادیو هرازگاهی چک میکردم و میدیدم که کارت درسته، مثلا تراز بالای ۷۰۰۰ قلمچی برای من فقط یه بار تو عالم رویا اتفاق افتاده بود، خلاصه امیدوارم روانشناسی تهران بری(اخبارم درسته دیگه؟!)
در مورد فلساید
"از اونجایی که اگه یکی به خود من بگه یه ک
میخوای راستشو بدونی ?من ازین لحظه ،ازین آدم ، ازین کشور ، ازین آدما، ازین زندگی ، ازین بسته بودن ، ازین قفس ، ازین جدا بودن ، ازین به حساب نیومدن ، ازین چشمایی که میبینم ، ازین صداها ، ازین نرو ،نبین ، نخون ،نکنا ، از سخنرانی ، از سخنرانی ، از سخنرانی، از جمله ی دوستت دارم، از دلم برات تنگ شده ها ،از دلم برات تنگ نمیشه ها،از دلم برات تنگ میشه ها ، از تلقین تفاله ی فکر متعفن دیگران ، از تقلید، از ادا درآوردن ، از نقش بازی کردن،ازفکر متعفن دیگران ،
داریم به روز هایی نزدیک میشیم که باید دوباره ندای "مکن ای صبح طلوع" رو سر بدیم. با شنیدن آهنگ "باز آمد بوی ماه مدرسه" از ترس تشنج کنیم و تمام کرک و پرمون بریزه! شاید مدرسه انقدر ها هم بد نباشه. شاید بعد از امسال که سال آخرمه دلم براش تنگ بشه. شاید که نه مطمئنم دلم برای همکلاسیای درس نخون تر از خودم و خنگ بازیامون تنگ میشه. پیچوندن کلاس و سرکار گذاشتن معلم. لغو امتحان و گوشی بردن مدرسه و هزار تا خلاف دیگه! به نظر من کسایی که توی مدرسه صرفا درس میخونن
من مجبور شدم دختر قوی باشم.
مجبور شدم تو بدترین شرایز که خونوادم منو یه دختر لوس و ضعیف تربیت کردن ولی هیچوقت حمایتم نکردن زندگی کنم.
مجبور شدم موقع مریضی به خونوادم نگم و وقتی دم مرگم خودم از پس خودم بربیام..
با کلی لاشی تو زندگیم که فکر میکردم ادمن.
اینقدر گریه کردم که اشک چشم هام خشک شد.
من اینقدر هیچکس رو حامی نداشتم که شده یکی از معیارام برا انتخاب پسر.
شدم یه شخصیت تنهای خجالتی و کم اعتماد بنفس با اینکه از نظر زیبایی و هوش متوسط رو به بالا ا
تقریبا دوازده سیزده ساله به نظر میرسه. شایدم بیشتر . یه شال وسط سرش انداخته. با مامانش اومده مسجد. مامانش میره نماز میخونه اون با حالت تدافعی و خشمگینانه میشینه یه کناری تا نماز مامانش تموم بشه و برن...
توی فکر فرو میرم. دوباره همون فکر همیشگی میاد سراغم. قبلنا یه جمله معروف توی ذهنم داشتم که مادری که چادریه ولی نتونسته تفکر چادری بودن رو به دخترش منتقل کنه خودشم چادرشو بهتره کنار بذاره. حالا جمله م توی ذهنم تبدیل شده به اینکه مادری که خودش نما
 
من همیشه فکر میکردم،
که این فقط من هستم که وسط ندارم، یا خیلی بالام یا پایین. یا زندگیم خیلی عالیه، یا به فرش افتادم.
 
مدتیه متوجه شدم، که فقط من نیستم که اینطوری هستم،
 
ما اینجوری بزرگ شدیم.
 
وقتی نمونه بزرگتر، یعنی جامعه ایران رو دیدم این رو متوجه شدم.
ماها که از کشورهای پر از بالا پایین میایم وسط نداریم.
 
از بین ماها، اونهایی که همیشه پستی بلندی های خیلی زیادی زندگیشون داشته و یه وقتایی خودشون تنهایی رفتن جلو و مشکلاتشون رو حل کردن و از
سلام
خیلی مصمم و جدی برنامه جدیدی رو شروع کردم.امروز صبح رفتم پیاده روی و بعدشم صبونه خوردم.الان دارم می ترکم.پیری خیلی دلش می خواد این روزا همدیگرو ببینیم ولی خب غیرممکنه!دیشب خنجری هم اصرار کرد امروز بریم بستنی ولی فکر نکنم که بشه.
خواهری سه شنبه رفته بود گرجستان که دیشب حدود 2 برگشت....
قراره دامادی بره بلاد کفر و در نتیجه خواهری امروز میاد خونمون!
رضاز که از شدت شعف دکترا دیگه رسما نمیاد و من اپموندم و یه دنیا کار....
کشف جالبی هم کردم.جمعه تب
به نظرت این همه خوابیدم ، تمام شبو بیدار میمونم؟ یا خوابم می بره بازم. خودم نمیدونم هرچند بعید نمیدونم خوابیدنم رو ! حالا چیکار کنم یه ساعت جلو میزم نشستم نمیدونم چیکار کنم :/  یعنی میدونم دستم نمیره سمتش. شاید باید امروزو به خودم مرخصی بدم. فقط امروزو اما نمیدونم این کارامو نکنم چیکار کنم بشینم سقف رو نگاه کنم؟ شاید باید فیلم ببینم. نمیدونم شایدم آهنگ گوش کنم. اصلا این کارا راضیم نمیکنه. اصلا دلم میخواد همه مقاله هامو دوباره بخونم. چه اشکالی
یک مشکل قدیمی که سالها با من است دیر خوابیدن است. خیلی مطالب متنوع در مورد مضرات این موضوع خوانده ام و سعی کردم با این موضوع بدنم را به زود خوابیدن اجبار کنم ولی متاسفانه به توافقی نرسیدیم.
مشکل بعضی از دوستان اینه که خوابشون نمی بره ولی مشکل من اینه که نمی خوام بخوابم!
متاسفانه هیچ دکتری هم نمی تونه این درد مرا دوا کنه
خلاصه که شب بیداری هم دنیایی داره
 
خیلی حرف برای نوشتن دارم اما از فرط زیاد بودن و البته دلشوره، نمی دونم چی بگم.
عقدمون در تاریخ 10 اردیبهشت انجام شد. در محضر با حضور خانواده هامون. شب خوبی بود و خوش گذشت. انشالله کرونا بخوابه بتونیم جشن عقد رو هم برگزار کنیم.
همه ی اینا در حالیه که دو روز قبل عقد و توی همه ی سرشلوغی ها، مقاله ای که قرار بود ارائه بدم رو پرینت کردم و هی دستم بود تا آماده ش کنم.
تو همین حین استاد ایمیل زد که تاریخ 5 می ارائه ست، با حضور خودش و چند تا از دانشجوهاش.
این
هیچ وقت ،هیچ وقت سعی نکن خیلی به حریم خصوصی یه سری ادم ها نزدیک بشی...
این چیزیه که همیشه میگم‌به خودم،  ولی خب آدم با آدم فرق داره ، سه چهار نفری که باهاشون میری بیرون ، نون و نمک هم دیگر رو میخورین، و باهم صحبت میکنیم و به حرفاشون گوش میدی که مثلا نرو سر کلاس و  درس نخون و اینا ، بخاطر حرمتی که براشون قائلی ، 
بعد به خود اجازه میدی باهاشون راحت تر باشی ، بعد میبینی که نه...! اونا دستت رو گذاشتن تو حنا...نمیخوان مثل خودت باهاشون راحت باشی... ،اینا ر
با سلام خدمت دوستان بدلیل تغییر تنظیمات متاسفانه برای مدتی امکان پاسخ گویی  به ارسال نظر و سئوالات دوستان وجود نداشت بنابراین از  عدم پاسخ به دوستان پوزش می طلبم.
 لطفا مطالب خود را در
تلگرام   arsenjani@
 با بنده در میان بگذارید.
به پیشنهاد خیلیا...
و یادآوری یکی از دوستان بیان...
دیروز رفتم کتابفروشی و کتاب رنج مقدس رو خریدم...
بیخیال کتاب و دفتر و جزوه شدم ...و تا امروز تمومش کردم...
نمیدونم میشه اسمشو چی گذاشت...به قول یکی از بچه های دبیرستان "تحت الجو"ام...یا واقعا بهم اثر کرده...
شاید اینکه زیادی شبیه قهرمان داستان بودم...تا نصفه هاش که مصطفی وارد داستان شد ...شاید...چون دلم حرفایی که چشمم میخوند رو باور میکرد‌‌...شاید چون نویسنده عنصر باور پذیری که همون تعلیق باور ناپذیریه
چند وقتیه که با معضل "من چرا هیچ استعدادی ندارم؟" رو به رو شدم. حس خیلی آزار دهنده ایه که فکر کنی در هیچ چیز استعداد نداری.
از وقتی که یادم میاد همینجوری بودم. یه دانش آموز شیطون و سر به هوا و درس نخون، اما بیست بگیر! که همه فکر میکنن خیلی خرخونه و دائم میپرسن "روزی چند ساعت درس میخونی؟ فلان درس رو چجوری میخونی که متوجه میشی؟" حالا بیا و ثابت کن که من درس نمیخونم. فلان درس رو هم خیلی معمولی میخونم! نمیدونم میشه اسم این آپشن (کم خون و بالا بگیر!) رو اس
سلام
هفته پیش استادم ایمیل زد که داداش در چه وضعی؟ اگر نمیرسی به من بگو که کارای دیفرت رو انجام بدم. منم که دیدم نه مثل اینکه واقعاً خبری نیست، ایمیل زدم که وضعیت ویزام مشخص نشده و دیگه نمیرسم. ایشون هم نامه به دانشکده زدند که ما خواهان دیفر هستیم، بعد به منم ایمیل زد که تو هم ایمیل درخواست بده. منم ایمیل زدم به دانشکده که به خاطر نرسیدن ویزا تقاضای دیفر دارم. خلاصه دیروز دانشکده ایمیل تأیید رئیس دانشکده رو زد و منتظر نامه ادمیشن جدیدم. این نام
خانم ق گزینۀ پیشنهادی من به دکتر ش به‌عنوان سرویراستار جایگزین خودمه. امروز که داشتیم با هم کار می‌کردیم یهو بحث مهاجرت و فرصت تحقیقاتی و فاند و این حرف‌ها پیش اومد و بعدش به وضعیت کارمون و تصمیم من برای ترک مؤسسه کشیده شد. خیلی حرف زدیم، بحث هی شاخ و برگ پیدا کرد و... بگذریم.
میون حرف‌هاش حداقل دو بار این مثال رو زد؛ گفت تو یه بذر پیدا کردی، چاله کندی، بذر رو کاشتی، روش خاک ریختی، بهش آب دادی، نور خورشید بهش رسیده، حالا که جوونه زده می‌خوا
بذار یکم حرف بزنم خب.
گفته بودم زندگی به صورت اگزجره‌ای ناپسنده. یه رفیق دارم دایم نالانه، افسردس، عین چی، میدونی برا چی اینطوری شده؟ غماشو نمیخوره. من غم داشته باشم اگه قرار باشه برم بیرون که یه سفره و یه نوشابه ور میدارم میریم با رفیقام میخوریم، اگه ام نخوام برم بیرون و کسی نباشه و اینا، خودم تو خونه نون خشک ور میدارم تیلیت! میکنم توش میشینم میخورم، مثل الانا. اما خب این رفیقم نه،‌ برا اینه همیشه حالش بده، پس بذارید حرفم رو پس بگیرم، زندگی
چه زمانی برای مکاتبه با اساتید بهتر است؟
اواخر تابستان مکاتبات را انجام دهید که در اینصورت یک ماه تا سه ماه به طول خواهد انجامید تا پاسخی دریافت کنید. اگر استاد مذکور پاسخی نفرستادند، مجددا برای او ایمیل ارسال کنید. دقت کنید که در هر دپارتمان به یک نفر بیشتر ایمیل نزده باشید! نهایتا حدود بازه مهر و آبان ماه باید درگیر امتحانات زبان و جی ار ای (اگر لازم است) شوید و به تدریج  فرم‌های پذیرش را پر کنید.
مهلت‌ها از اواخر آبان شروع می‌شوند و پایان
مدتیه که نه میتونم بخونم نه بنویسم و نه مثل ادم بخوابم.شبا خیلی با خودم کلنجار میرم اما بی فایده س همش افکار مزاحم، چیزایی که طول روز هم دست از سرم برنمیدارن.الان که دارم مینویسم میزم روبروی آینه س و طبق عادت هرچند دقیقه خودم رو تماشا میکنم.
هفته ی گذشته و هفته ی قبل ترش،طولانی ترین زمان استفاده مکرر در عمر این لپ تاپ محسوب میشن،گودال چشمام هم به همین دلیل عمیق تر شده.
این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای یاد ادمای گذشته میکنم.خیلی کار برای انجا
من خیلی قبل تر از شبکه های مجازی،درست از اوایل دوره راهنماییم، تو بلاگفا وبلاگ داشتم.متاسفانه به این سمت نرفتم که زیبا بنویسم.ترجیح دادم برای خودم بنویسم.آزاد و رها و درد دل طور.و این متاسفانه از زیبایی های نوشتنم میگیره.خیلی دوست داشتم زیبا بنویسم.ی هنره.دلم تنگ شده برای نوشتن.خیلی وقته ننوشتم.چیه این قلم؟؟چیه اینو نوشتن؟؟همین روزها باید دوباره تو اتاق خودم چراغ مطالعه روشن کنم و تو سررسیدم مشق بنویسم
سلام
به من میگن خبر نخون... خوب میشه بی خبر موند از حال عزیزانی که مرتب سفارش دعا می کردن براشون، از حاج احمد خسروی و ... ( روحشون شاد)
چند بار نوشتم و ارسال نکردم، اما نتونستم نگم به قم و مردم قم و مخصوصا طلبه‌ها این‌ چند وقت خیلی جفا شد... بارها دلم خواست نفرین‌کنم اون‌هایی رو که هر چه لیاقت خودشون بود به این مردم نسبت دادن، اما گفتم جاهلن...
اما تو قم اوضاع خوب نیست، از کم کاری‌های دولت و ... بگذریم، مردم خودشون شروع کردن به داد خودشون برسند!
مثل
ده صبح که بیدار شدم یکم دیر بود. خواهرم روی تک تک سلولای مخم راه میرفت و میگفت همه‌ی مسئولیتا رو دوش منه و .. ولی نان‌استاپ فرمون میداد بهااااار فلان چیزو بیار. بهااااار پلاستیک. بهاااااار قیمه‌ها. بهااااار ماستا. آخرین بهااااار به یه زهرمااااار ختم شد. حس باحالیه که اسم آدم با فحش هم‌وزن باشه. یه دختره هم تو کتابخونه بود میگفتیم صبااااا، جواب میداد وبااااا. 
به هر دنگ و فنگی که بود با استفاده از برنامه‌ی اسرائیلی waze و خیانت به آدرس پرسیدن
دانلود آهنگ جدید امین لطیفی دیر آشنا
Download New Music Amin Latifi dir ashena
آهنگ جدید امین لطیفی بنام دیر آشنا
دیر آشنای خسته دل نگو به من شکسته ای حالا که وقت بودنه بار سفر رو بسته ای
ای تو دلیل بودنم شعر جدایی رو نخون ای سایه ی همیشکی رو سر غربتم بمون
 
 
ادامه مطلب
سابقه ای چندین ساله در وبلاگ نویسی دارم و در حال حاضر http://blog.ir نیازهای امروز من را برآورده می کند.
ووردپرس و جوملا متاسفانه سایت ساز رایگان و بدون محدودیت دیگری پیدا نکرده ام.
 
نقدی بر دیگر وبلاگ ها:
متاسفانه blogfa.com اجازه ی درج لینک نمیدهد و حتی لینک های دیگر را تبلیغات و اسکریپت غیرمجاز معرفی می کند.نمونه: pclink.blogfa.com
و....
 
لطفا با ارائه نظرات در بهبود شدن این بخش سهیم باشید
سابقه ای چندین ساله در وبلاگ نویسی دارم و در حال حاضر http://blog.ir نیازهای امروز من را برآورده می کند.
ووردپرس و جوملا متاسفانه سایت ساز رایگان و بدون محدودیت دیگری پیدا نکرده ام.
نقدی بر دیگر وبلاگ ها:
متاسفانه blogfa.com اجازه ی درج لینک نمیدهد و حتی لینک های دیگر را تبلیغات و اسکریپت غیرمجاز معرفی می کند.نمونه: pclink.blogfa.com
و....
لطفا با ارائه نظرات در بهبود شدن این بخش سهیم باشید
روش های مهاجرت یکی از موضوعاتی است که این روز ها بازار داغی بین ایرانی ها دارد که بسیاری حاظرند برای رسیدن به این ارزو همه ی راه ها را انتخاب کنند .ما در این متن برای شما راحت ترین راه های مهاجرت را بیان خواهیم کرد تا بتوانید این راه را به راحتی تمام کنید و به هدف خود برسید.
بهترین روش های مهاجرت چیست ؟
راه های مهاجرت کردن برای هر کشوری متفاوت است چون برای نمونه برای بعضی از کشور ها مهاجرت تحصیلی حرف اول را میزند و برای بعضی دیگر مهاجرت کاری.اما
1- انتخاب کشور، شهر و دانشگاه
2- تماس با اساتید
3- ترجمه مدارک تحصیلی و سایر مدارک
4- پرکردن تقاضانامه دانشگاه (Application form)
5- پرداخت هزینه دانشگاه (Application fee)
6- ارسال مدارک به دانشگاه
7- انتخاب کشور، شهر و دانشگاه
در انتخاب دانشگاه باید به نکات زیر دقت لازم مبذول داشت:
1- اعتبار دانشگاه
2- هزینه دانشگاه
3- امکان گرفتن کمک مالی
4-کشور تحصیل
5- شهر تحصیل
6- هزینه تحصیل
7- فضای اجتماعی
8- آینده کاری
9- امکان اقامت
بعضی سایت های اطلاع رسانی مانند
www.topuniversity.com اعت
بی چراغ بودن تراکتور یک کشته و دو مصدوم در زرند بر جای گذاشت 
طبق اعلام کارشناس فوریت های پزشکی: حوالی ساعت 20:30 شب گذشته یک سواری سمند که از مسیر فتح آباد به زرند در حال حرکت بوده که با تراکتور بی چراغ برخورد نموده و یک کشته و دو مصدم بر جای گذاشت. 
حسن زاده کارشناس فوریت های پزشکی در گفتگو با خبرنگار ندای زرند افزود : علت اصلی این حادثه بدون چراغ بودن تراکتور در شب بوده که متاسفانه راننده نوجوان این تراکتور ابتدا توسط اورژانس ۱۱۵ به بیمارستان
میخوام از چهارده بهمن شروع کنم. نمیدونم چرا. انگار
روز مهمی بوده! شب قبلش سخت مشغول کشیدن یه نقاشی بودم که دوسش نداشتم و دیگه به
زور تمومش کردم اما واقعا آشفته بودم. یه حال عجیبی داشتم. گفتم خیل خب درس نخون
بیا برو بخواب. ولی فکرم مشغول بود. اصلا نمیدونستم چیکار باید بکنم. انگار یادم
رفته بود که خوابیدن چطوریه.

صبح که بیدار شدم هیچ فرقی نکرده بودم. انگار وسط حل یه
مسئله ریاضی از خواب بیدارم کرده باشن. و صورت مسئله هم یادم رفته باشه! بدجور
درگیر ب
یا مُحیل
(ای متصرف در عالم)
 
آخرین بار که رفتم کتابخونه، کتاب "شب هفتمین بدر" که براتون معرفی کردم و "جزء از کل" رو برگردوندم
جزء از کل رو، چند صفحه خوندم نه تنها از خودش دفاع نکرد، که به شدت میگفت منو نخون. منو نخون! منم چون اصلا جذبش نشده بودم بدون خوندن برگردوندمش.
ایستادم برای انتخاب کتاب.
ویلت رو مهناز عزیزم معرفی کرده بود. که گرفتمش. کتاب " نفرتی که تو میکاری" رو دفعه قبل تصمیم داشتم بگیرم که پیداش نکردم فکر کردم یک نفر دیگه گرفته و هنوز برنگ
با فرهنگ‌ترینیم اما شما باور نکن!
وقتی لایه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ورزشی ایران را کنار می‌زنیم، سیل مشکلات است که بیرون می‌ریزد، درست مانند سیلی که در شیراز آمد.
متاسفانه بعضی از این مشکلات بحران و برخی دیگر درحال تبدیل شدن به بحران است. واقعا باید با این جامعه چه کرد؟
دلیل اصلی تبدیل شدن جامعه ایران به چنین جامعه‌ای این است که همه مسائل در حد شعار و پند باقی مانده است. ایران در رتبه‌های بالای جوامعی قرار می‌گیرد که
در سراسر جهان، کاندوم‌های مردانه یکی از بهترین و البته ارزان قیمت‌ترین روش‌های پیشگیری از بارداری محسوب می‌شوند. شما می‌توانید از هر داروخانه محلی یا آنلاینی کاندوم سفارش بدهید و از بارداری و بیماری‌ها و عفونت‌های قابل انتقال از طریق روابط جنسی، پیشگیری کنید. اما کاندوم‌ها تنها تا زمانی سودمند و کاربردی هستند که پاره نشوند! در این مقاله قصد داریم چند دلیل پاره شدن کاندوم مردانه و نشانه‌های پاره شدن کاندوم را به شما معرفی کنیم.
متاسف
خب اول از همه توضیح بدم چرا اسم این پست خوشگله یا goody goodyه. واس خاطر اینکه عبارت گودی‌گودی رو بارها شنیدم اشو توی سخنرانی‌هاش تکرار می‌کنه و خود کلمه یه آهنگ خاصی داره که هم خوش‌بیانه هم نمک‌ توشه هم شیطنت داره هم خودم از گفتنش خیلی حال می‌کنم. یک سری چیزا مثل گودی‌گودی هست که جایی شنیدم یا خوندم که ملکه ذهنم شده و ناخودآگاه می‌بینم دارم تکرارشون می‌کنم. یه مدت سعی می‌کردم جلوشونو بگیرم که از مهملات خوشم نیاد یا اگه میاد دیگه تکرارشون نک
سلام!!!!!!
آن یو سا !!!!(کره ای)!!!:)))))
یه چند وقتیه دارم روی یه سری تغییرات درونیه خودم کار میکنم!!!
مثلا کلاس نقاشی میرم...راستش واقعا دوسش دارم.....تو دوران مدرسه اینجور کلاسا تو خونه ی ما غدقن بود!!
در واقع تو خونه ی ما درس مهم ترین فاکتور زندگی محسوب میشه و از نون شب واجب تره!!!متاسفانه یا خوشبختانه....؟؟؟
به نظر من متاسفانه!
آخه بابا چقد درس؟یه خورده هم زندگی کنی جای دوری نمیره....
یا مثلا نجوم و ستاره شناسی که بهش علاقه دارم....خانواده مخالفت میکنن که بچ
ایتالیا کشوری با تمدن و فرهنگ غنی است که همه‌ساله پذیرای بسیاری از دانشجویان غیربومی، از سراسر جهان است. این کشور مقصد بسیار مشهور و مطرحی برای دانشجویان بین‌المللی است. اعزام دانشجو به ایتالیا ، همه‌ساله توسط برترین مؤسسات اعزام دانشجو به خارج ازجمله موسسه ساناگیتی صورت می‌گیرد.
ارائه مشاوره در خصوص رشته انتخابی و شرایط تحصیل آن در ایتالیا، دانشگاه برتر در این زمینه، اخذ پذیرش، اخذ فاند برای دانشجویان برتر و اخذ ویزای تحصیلی، همگی از
ایتالیا کشوری با تمدن و فرهنگ غنی است که همه‌ساله پذیرای بسیاری از دانشجویان غیربومی، از سراسر جهان است. این کشور مقصد بسیار مشهور و مطرحی برای دانشجویان بین‌المللی است. اعزام دانشجو به ایتالیا ، همه‌ساله توسط برترین مؤسسات اعزام دانشجو به خارج ازجمله موسسه ساناگیتی صورت می‌گیرد.
ارائه مشاوره در خصوص رشته انتخابی و شرایط تحصیل آن در ایتالیا، دانشگاه برتر در این زمینه، اخذ پذیرش، اخذ فاند برای دانشجویان برتر و اخذ ویزای تحصیلی، همگی از
"روح شروع به تقسیم کرد و همیشه حداقل به یک بخش نرینه و یک بخش مادینه تقسیم میشود به هر کدام بخش دیگر میگویند.. و در هر زندگی مسئولیت اسرار آمیز ما این است که حداقل با یک بخش دیگر خود ملاقات کنیم...
عشق اعظم که آنهارا از هم جدا کرده با عشقی راضی میشود که این دو نیمه را دوباره با هم یگانه کند"
بخشی از کتاب بریدا که سه روز پیش شروعش کردم و دیشب تمومش کردم.
شیوه ی تموم کردن کتابایی که میخونم ارتباط مستقیمی داره به اینکه از کتاب خوشم بیاد یا نع! وای به رو
توی کانادا، همه چیز زندگی دراما هست،
از مثلا خرید بلیط هواپیما بگیر، تا اجاره خونه، تا نمیدونم پیدا کردن کار، تا مثلا رفتن به خرید،
همه چیز دراما هست.
یعنی
همه چیز براش داستان میسازن.
اینجا دنبال کار نیستن، دنبال پیشرفت نیستن. 
یه سری ادمن که همه چیز زندگیشون رو از دست دادن، و بیشتر بازی باخت-باخت رو دنبال میکنن.
 
یعنی تو برای داشتن یه چیز معمولی، چون مهاجری، چون لهجه داری، چون غریبه ای، باید به همه کس و همه چیز جواب پس بدی.
از همه کشورها هم ک
"متاسفم، شما در دوره‌ی بدی با من مواجه شده‌اید."
این خلاصه‌ی تمام حرف‌هایی هست که باید می‌زدم و نمی‌زدم.
متاسفانه تمام آدم‌های دور و برم، آن‌هایی که می‌خواهم و باید، راه گفت‌وگو و تخلیه‌ی روحی را به شدت مسدود کرده‌اند و من هر لحظه بیشتر در باتلاق انزوا فرو می‌روم.
متاسفانه تمامی‌ دوستان صمیمی‌ام که تا چندی پیش بیشتر وقتشان با من می‌گذشت و اشک و لبخندشان گوشه‌ی بغل خودم بود، وارد مرحله‌ای از زندگی‌شان شده‌اند که من دیگر اصلا اولو
گواهی تمکن مالی
 نیازی نیست مقدار پول موجود در حسابتان، مقدار خیلی بیشتری از آنچه که توسط دانشگاه تعیین شده است، باشد. اما برای اطمینان بهتر است که اندکی بیشتر باشد.
هرچند که اگر پول یک روز قبل از اخذ گواهی تمکن به حساب ریخته شود، مشکلی به وجود نمی آید، اما بهتر است که پول از 6 ماه قبل در حساب باشد تا نشانی از تمکن حقیقی مالی باشد. 
می توان از فردای روزی که گواهی را دریافت کرد، پول را از حساب خارج کرد، اما توصیه می شود که تا زمان صدور ویزا، ب مبل
کسب و کار چاپ متاسفانه چندی است دچار بحران های کوچک و بزرگ شده و متاسفانه این روند باعث خروج تعدادی از واحدهای چاپ از گردونه فعالیت شده است.
خبرگزاری تسنیم - ابوالفضل ایمنی کارشناس ارشد مدیریت کسب و کار های جدید
اگرچه مدیریت بحران یک واکنش فوری است، اما گاهی روند یک کسب و کار ناخودآگاه بسمتی حرکت می کند که مدیر کمتر متوجه ورود به شرایط بحرانی می شودو در یک غفلت و یک فرصت کوتاه عمق بحران بیشتر و مدیریت آن دشوار تر می شود.
در اصل مدیریت بحران پر
متاسفانه در ایران دو موضوع مهم وجود دارد که هر دوی این موضوعات به اقتصاد ملی ما بستگی داشته که در طی این 20 سال اخیر بزرگترین معضله اقتصادی ایران محسوب میشود و هردوی آن در دست تعدادی از آقازاده ها قرار گرفته است یکی بانکها که رانت و اختلاس و بیرون رفتن ارز از بانکها توسط این افراد است و دیگری خصوصی سازی است که  بدلیل عدم واگذاری حقیقی به افراد ذیصلاح متاسفانه بزرگترین ضربه را این دو اقدام به اقتصاد ملی ما زده و مانع  رشد اقتصادی کشور شده است .
 
دنیا گذاشته رو اسلوموشن و سرعتش کم شده، انگار همه چیز داره با یه طمأنینه پیش میره. تقریبا ترک دنیای مجازی هم کرده بودم، برعکس آدم هایی که این روزا بیشتر از همیشه غرقش شدن. هر بار یکی از این شبکه ها رو باز میکنم یکی داره از بهینه گذروندن، یا به بطالت گذروندن این روزا میگه. اما این ذهن شلوغ و درهم من خیال اسلوموشن نداشت. کلی درگیری فکری و عملی، که گاهی اوقات دلم میخواست بزنم زیر میز و برم یکم با خودم تنها بشم.
حالا به لطف این حال ناپایدار واقعا ه
سلام و صبح بخیر دوستای قشنگم.
امیدوارم خوب و سلامت باشین.
میخواستم بیام با ذوق و شوق پست بنویسم اما متاسفانه از دیروز صبح تاحالا نتم به دلیل نامعلومی قطع شده.
هرچی هم به پشتیبانی زنگ میزنم جواب درستی نمیدن.
امروز میثم رفت سرکار و رسما سال کاریشون از امروز شروع شد...
نگم براتون که چقدر خوشحالم...چقدر سرحالم..چقدر حرف دارم...چقدر فکر و برنامه تو سرم هست که دوس داشتم امروز ازشون بنویسم.
اما خب متاسفانه با نت ضعیف خط و با گوشی نمیشه نوشت.
اومدم از خود
ساختار و اجزای یک رزومه تحصیلی استاندارد
چطور CV مان را آماده کنیم تا بهترین تاثیرگذاری را
در پروسه پذیرش تحصیلی مان داشته باشد؟
 
با اینکه رزومه ها (چه رزومه های شغلی و چه رزومه های تحصیلی) معمولا
دارای یک هدف مشخص هستند، اما معمولا نمی توان یک فرمت ثابت برای شان تعریف
کرد. رزومه های تحصیلی هم مثل دیگر انواع رزومه ساختار ثابتی ندارند و
معمولا هر فرد به اقتضای موضوعات و مواردی که قصد ارائه آنها در رزومه اش
را دارد، CV را تدوین می کند. با این ح
امروز رفتم دفتر خانم دکتر دوست‌داشتنی. گفتم من میتونم دانشجوی شما بشم؟ گفت زود نیست برای انتخاب استاد راهنما؟ گفتم خب شرایط من فرق داره دیگه. من علاقه‌ای به ریاضیات مجرد ندارم. حتی نمیتونم با علم مجرد ارتباط برقرار کنم. اگر بناست بمونم اینجا و با استادهایی کار کنم که کار مجرد می‌کنن، خب میرم انصراف میدم. واقعیتش اینه اگر نتونم با شما کار کاربردی کنم، کار کردن با بقیه برای من تلف کردن وقته. انصراف میدم و نهایتا کنکور دکترا ثبت نام می‌کنم. 
 
 
 
 
سال های بسیاری است که مولایمان غریبانه ما را تماشا می کنند و ناظر بر اعمال ما هستند . آیا یاور و سربازی پیدا می شود ؟
ما شیعیان ، وظیفه ی بزرگی که داریم ، این است که از امام زمان خود حمایت کنیم . متاسفانه برخی از افراد به نادرستی امام را شناخته اند و در برخی موارد از او هراسان هستند . وظیفه ی ما شیعیان است تا افراد دیگر را آگاه کنیم . اگر هر روز به یاد امام خود باشیم و حضور ایشان را در زندگی خود احساس کنیم ، همین می تواند مانعی برای گناه باشد
دلم سکوت و آرامش می‌خواد و متاسفانه دور و بریا توقع دارن من یه آدم سر حال پر حرف باشم، بیرون بیام، بشینم توی پارک، تخمه بشکنم, بخندم و...
حتی اگر تو هم مذمتم کنی و حتی اگر من همون بشم که این ها می‌خوان، یا حتی اگر تو هم همین رو از من بخوای، من از اینطور شدن متنفرم!
اعتقاد دارین که آدمای منفی باف همه ی انرژی ادم رو میگیرن؟؟
یکی از فامیلای همسر هم رشته و هم دانشگاه منه...البته حدود ۱۶سال پیش درسش رو تموم کرده..هر دفعه که میبینمش دائم در مورد گرون شدن وسایل و سختی کار و اینا حرف میزنه...ینی نان استاپ غر میزنه....هر جوریم میرم بحثو عوض کنم دوباره میوفتیم تو خونه ی اول....
من اوایل ازدواجمون به شدت سردرگم بودم که آیا انتخاب درستی کردم یا ن؟؟چون اون زمان اولویت اول زندگیم درسم بود و می‌ترسیدم از درسم عقب بیوفتم...و
هوا خیلی خوب است، نه زمستان است و نه تابستان، بوی بهار میدهد انگار، صدای جیک جیک گنجشک‌های نشسته روی شاخه‌ی شاه‌توت هم آتش لذتش را شعله‌ورتر می‌کند، خلاصه برای یک حالِ خوب، لااقل هوا مناسب است.
وارد آشپزخانه شدم، مادرم پشت ظرف‌شویی ایستاده است و برای خودش شعر‌ می‌خواند، صورتش غمگین و ته چشمانش نم اشکی نشسته است، گفتم:
 _چیه؟
_ هیچی! 
_نه بخدا بگو، باز چی شده؟
_ هیچی بخدا!
نگاه‌ش کردم، نگاه‌م کرد، خندید! 
گفتم: پس چرا داری لالایی می‌خونی
اعتقاد دارین که آدمای منفی باف همه ی انرژی ادم رو میگیرن؟؟
یکی از فامیلای همسر هم رشته و هم دانشگاه منه...البته حدود ۱۶سال پیش درسش رو تموم کرده..هر دفعه که میبینمش دائم در مورد گرون شدن وسایل و سختی کار و اینا حرف میزنه...ینی نان استاپ غر میزنه....هر جوریم میرم بحثو عوض کنم دوباره میوفتیم تو خونه ی اول....
من اوایل ازدواجمون به شدت سردرگم بودم که آیا انتخاب درستی کردم یا ن؟؟چون اون زمان اولویت اول زندگیم درسم بود و می‌ترسیدم از درسم عقب بیوفتم...و
دیشب ساعت طرفای 2 و نیم بود و من هنوز بیدار بودم و به صدای موسیقی ملایمی که میومد گوش میدادم. نمیدونمم از کجا بود. همه خواب بودن و نخیر صدای زنگ موبایل نبود!
بعضی وقتا توی سرم همچین صداهایی هست. مثلا یه بار با زنداییم یه جا بودیم و یه نفر یه آهنگ با صدای بلند پخش کرده بود. جایی که ما دوتا بودیم شخص دیگه ای نبود که من بتونم زمزمه زیر لبشو بشنوم، واسه همین برگشتم به زنداییم گفتم :زندایی حداقل تو دیگه باش نخون-_-
با تعجب نگام کرد و گفت :من اصلا تا حالا
مقدمه
کوچیک که بودم فکر می کردم آدمها وقتی بزرگ میشن کلی کتاب می خونن! اما غافل از این که هر چی بزرگ تر شدم، وقتم برای خوندن کتاب هایی که دوست داشتم کمتر شد. شاهدم هم کتابخونه گوشه اتاقمه. 80 درصد کتاب هاش رو وقتی نوجوون بودم خوندم.
چرا اینا رو گفتم؟
واسه اینکه نمایشگاه کتاب تهران شروع شده و این رویداد فرهنگی تو این سالها برای من حکم یه اردوی تفریحی رو داشته. سفر به نمایشگاه با دوستان دانشگاه تو دوره لیسانس، سفر تنهایی، سفر با فامیل، قدم زدن ل
مقدمه
کوچیک که بودم فکر می کردم آدمها وقتی بزرگ میشن کلی کتاب می خونن! اما غافل از این که هر چی بزرگ تر شدم، وقتم برای خودن کتاب هایی که دوست داشتم کمتر شد. شاهدم هم کتابخونه گوشه اتاقمه. 80 درصد کتاب هاش رو وقتی نوجوون بودم خوندم.
چرا اینا رو گفتم؟
واسه اینکه نمایشگاه کتاب تهران شروع شده و این رویداد فرهنگی تو این سالها برای من حکم یه اردوی تفریحی رو داشته. سفر به نمایشگاه با دوستان دانشگاه تو دوره لیسانس، سفر تنهایی، سفر با فامیل، قدم زدن لا
همه‌ی ما یک هایزنبرگِ درون داریم که تا تقّی به توقّی می‌خورَد بروزش می‌دهیم. مشکل‌مان این است که تکلیف‌مان با خودمان مشخص نیست و روی مرز سفید بودن و مشکی بودن قدم می‌زنیم. ما نه جرئت مشکی بودن داریم جه جرئت سفید بودن، و برای همین است که همه‌مان شده‌ایم خاکستری. هروقت دل‌مان بخواهد مشکی می‌شویم و پلید بودن‌مان عیان می‌شود و هروقت بخواهیم سفید می‌شویم و بدی‌هایمان را نهان می‌کنیم..شده‌ایم دکمه‌ی بالای پیراهن، که نمی‌دانیم باید باز
آرزوی خیلی از دانش‌آموزان پشت کنکوری در کشورمان پوشیدن لباس سفید پزشکی است. اما تعدادی از آن‌ها چیزی فراتر از پزشکی در دانشگاه‌های ایران را در سر می‌پرورانند؛ آن هم پزشکی در کشورهای مطرح دنیاست. البته سختی‌های زیادی که برای ورود به این رشته در کشورمان باید پشت سر بگذاریم هم اثر زیادی در علاقه‌مندی دانشجویان به تحصیل پزشکی در انگلستان می‌گذارد. اما چرا روی کشور انگلستان تأکید داریم؟
چرا تحصیل پزشکی در انگلستان ؟
انگلستان یکی از پیشرفت
ازدواج موقت=زنا؟ بله یا خیر؟ "مسئله این است"دو نفر حالا تحت هر عنوانی (بی إف-جی إف یا یه مرد که رفته سراغ یه زن تنفروش خیابانی) با هم رابطه جنسی برقرار میکنن این رابطه جنسی اسمش زنا هست و حرامدو نفر دیگه میان عینأ همین رابطه جنسی رو انجام میدن با این تفاوت که دو خط عربی خونده میشه و با این دو خط عربی اون حرام خدا حلال میشه اسمش هم از زنا به ازدواج موقت تغییر پیدا میکنهحالا این دو خط عربیه معجزه گر که حرام رو به یکباره تبدیل میکنه به حلال آیا دستور
متاسفانه اکثر افرادی که وارد رشته علوم آزمایشگاهی میشن، دانش کافی از این رشته ندارند.
شما ۴ سال، درس های علوم پایه پزشکی یعنی میکروب و ویروس و خون شناسی و … را به همراه واحد های عملی می گذرونید که درس ها دشوار هستند. بعد از اون ۲ سال طرح دارید که شاید بهترین فرصت شغلی تون باشه!، اما مشکل از جایی شروع میشه که شما بخواین استخدام بشید.
متاسفانه در وزارت بهداشت، علی رغم اینکه علوم آزمایشگاهی تعداد بسیار زیادی دانشجو و فارغ التحصیل داره، تعداد مر
امروزه متاسفانه زندان ها از تعداد زیادی مجرم و متهم پرشده است و هرکدام بخاطر یک علت نابهنجاری که فرد را فرا گرفته است به زندان افتاده اند.
در اولین نگاه هر شخصی که دزدی میکند شما میگویید حتما وجدان نداشته که این کار را کرده،بله درست است وجدان یکی از عوامل بازدارنده از هرکار اشتباه و نابهنجار است که شخص را از کارنابهنجار بازمی دارد اما یک عامل دیگه ای هم هست که ممکن است حتی از وجدان هم قوی ترباشد وآن عدم توانایی تامین نیازهای ضروری خانواده اس
اون دختره قانع هیچ گهی نشد متاسفانه
خیلی گشتم که پیداش کنم نتونستم
یعنی هیچ اکانتی انگار نداره
فقط سه سال قبل وقتی رفتم دهمون بهم گفتن شوهرش دادن و رفته اذریبایجان شرقی توی همون دهشون زندگی کنه.
این بود ماجرای همکلاسی شاخ من.
زعفران، ادویه ای ایرانی است که خواص درمانی و دارویی آن اصلا کم نیست. با یک جست و جوی کوتاه در گوگل احتمالا متوجه می شوید که سایت های مختلفی هستند که در زمینه خرید زعفران فعالیت می کنند. جدال بر سر قیمت در زعفران متاسفانه وضعیت خوبی را به وجود نیاورده است. متاسفانه برخی از سودجویان در این رابطه سعی می کنند تا با انجام تقلب های زعفرانی، قیمت پایین تری را به مشتری ارائه دهند تا بتوانند بازی را از رقیب خودشان ببرند.
خریدار زعفران باید دقت کند که ه
خوب رویان جهان رحم ندارد دل شان باید از جان گذرد هر که شود عاشق شان روز اول که سرشتند ز گل پیکرشان سنگی اندر گل شان بود همان شد دل شآن ... متاسفانه نتونستم نام شاعر رو پیدا کنم , اگر کسی اطلاع داره لطفا به من اطلاع بده تا به شعر اضافه کنم
بزرگترین چیزی که تو زندگیم میخوام رو تا حالا به هیچکی نگفتم و متاسفانه یا خوشبختانه اگه خیلی سخت واسش تلاش کنم چهار سال دیگه بهش میرسم.تازه اگه بهترین نسخه خودمم نشون بدم ممکنه شرایط باعث شه به مطلوب نرسم. ناراحت کنندس حقیقتا :(
با سلام خدمت خوانندگان و خودم!
پس از حدود 5 ماه مجددا وبلاگ نویسی رو شروع کردم و علتش مشکلی که در تنظیمات بلاگم بوجود اومده بود و امکان ارسال مطلب رو برام با مشکل مواجه کرد...
توی این 5 ماه خیلی اتفاقات خاصی برام افتاد و هم خیلی خوب و هم خیلی بد...!
اتفاقات خوبی که برام بوجود اومد همش لطف خداوند بوده و خیلی شاکر هستم و اما اتفاقات بد زندگیم رو ناشی از سوء مدیریت آدمها بخصوص مسئولین میدونم نه چیز دیه...
واقعا آدم وقتی توی جریان کاری قرار میگیره بخاطر
ولی تنها چیزی که باعث میشه من یه روز زیر بار مسولیت سنگین ازدواج و این حرفا برم عشق شدیدم به بچه هاست...! مادر شدن خودخواهیه و من تو این مورد عاشق ترین و خودخواه ترین ادم دنیام متاسفانه! و هیچ رقمه نمیتونم ازین لذت صرف نظر کنم :)) الان نسشتم عکس و کلیپ بچه کوچولوها رو میبینم و هی دلم غش میره .. ای ننه
یه مدت به طرز عجیبی میخوام همچیو استراحت بدم این شامل تمام برنامه های مجازیم میشه :)) یکم این حس وابستگیه نسبت به دنیای مجازی و انتشارات کم بشه حس میکنم به نفع خودمـه ! سعی میکنم تا جایی که میتونم مقاومت کنم و نرم ! اصلا خودمو تبعید نکردما ولی حد امکان منه :) متاسفانه ...
برای یکی از دستور کارهای یکی از دروس این ترم می‌بایست یکی از ابزارهای (متاسفانه و با شرم خجالت) توزیع کالی مثل: متاسپولیت، کرک رمز و ... رو تحویل می‌دادیم.
من برای این دستور کار ابزار sqlmap رو انتخاب کردم که برای تست خطای SQL به‌کار می‌ره.
نکته: هرگونه استفادهٔ غیرقانونی از این ابزار برعهدهٔ خود شماست
اول باید این مطلب رو بگم که، اگر تنها فقط به خوندن این مطلب اکتفا کنید شما متاسفانه «اسکریپ کیدی» خواهید شد! ولی اگر میخواید اساسا مشکلاتی که از ط
امروز مربی جدیدم توی مسیجش بهم گفت یکی از شاگردای خیلی دوست داشتنی هستی شما.
هرچند ترجیح میدادم بگه شما یکی از بااستعدادترین شاگردایی هستی که تا به حال داشتم،اصن تا دیدمت شمایل بانو کوکو شنل مرحوم برایم تداعی شد.ولی خب فعلا فقط دوست داشتنی هستم متاسفانه!
امروز مربی جدیدم توی مسیجش بهم گفت یکی از شاگردای خیلی دوست داشتنی هستی شما.
هرچند ترجیح میدادم بگه شما یکی از بااستعدادترین شاگردایی هستی که تا به حال داشتم،اصن تا دیدمت شمایل بانو کوکو شنل مرحوم برایم تداعی شد.ولی خب فعلا فقط دوست داشتنی هستم متاسفانه!
هندسه یکی از درس های بسیار شیرین ریاضی است اما متاسفانه تعریف های زیاد و البته پیچیده که هر کدام از مفاهیم بسیار دارد دانش آموزان را از این درس زیبا زده می کند به همین دلیل در این وبلاگ سعی بر آن شده که مفاهیم پایه هندسه به زبانی ساده بیان شود که امیدوارم لذت ببرید.
کرونا در کیش
 
تا به امروز 24.1.99 در جزیره زیبای کیش متاسفانه 43 نفر مبتلا به کرونا گزارش شده است که متاسفانه 2 نفر فوتی داشته ایم
 
در مصاحبه با اسپوتنیک در خورشید ، صالح ماندویولا مواضع دولت و پارلمان پاکستان در مورد تحولات منطقه ای ، تحریم های ضدایرانی آمریکا ، بحران شیوع تاج ویروس ، تحولات در افغانستان ، دوحه و پیمان صلح کشمیر را تشریح کرد.وی خاطرنشان کرد: پرداختن به اوضاع فعلی منطقه مستلزم خرد و خرد بیشتری است که از طرف همه بازیگران منطقه بر
متاسفانه امروز شنیدم که حسین محب اهری به رحمت ایزدی رفتن
روحشون شاد و یادشون گرامی
چه روزهایی که پای تلوزیون میشستیم و برنامه مبصر کلاس رو تماشا میکردیم
عجب دنیاییه
هر طوری که زندگی میکنی آخرش باید بزاری بری
خوش بحال اینجور آدمهاییکه همه ازشون به خوبی یاد میکنن
****** خدا رحمتشون کنه*******
روزی که سپری شد، برای دومین روز متوالی در غمگین ترین روزهای ممکن بودم.
نوروز است. اما به دلیل قرنطینه خانگی و جلوگیری از ابتلا به ویروس کرونا مجبوریم در خانه بمانیم.
اما امروزغمگین تر بودم.
به تاریخ ۲ فروردین تولد پدر است. پدری که دیگر ندارمش. اگر در میان ما بود، شمع ۶۳ را فوت می کرد و وارد ۶۴ میشد. اما متاسفانه در تاریخ ۲۶ تیر ۹۸ بعد از سه سال جنگ با سلولهای سرطانی ما را ترک کرد.
پدر است دیگر. نمیتوان روی حرفش حرفی زد. ترجیح داد برود و رفت.
گاهی ف
یه سری گرفتگیهارو گذاشته بودیم تو شلوغیا فراموش کنیم و بعد اینقدر روش خاک بشینه که وقت خلوتی هم نشه بوضوح دیدشون..
یهو دنیا خلوت شد.. یه خلوت ترسناک که فقط و فقط تو رو با گرفتاریات زنجیر کرد.‌.
یه طوری که حتی یه ذره گرد هم روشون نشینه..
 
 
 
پ.ن: وب بعضی دوستان برام باز نمیشه متاسفانه برای همین نمیتونم پاسخشونو بدم
 
 
 
کواکبیان: اصلاح‌طلبان هرچه ضربه می‌خورند از دولت روحانی است
 دبیرکل حزب مردم‌سالاری: دولت در این دو ماهی که به انتخابات مانده،‌ در جهت کارهای بیشتر و معیشت بهتر تلاش کند متاسفانه ما هر چه ضربه می خوریم از دولت روحانی است.رویترز آماری را به دروغ اعلام کرده و اگر پاسخی به آن ندهیم به این روند دروغ‌پردازی ادامه خواهد داد. بنابراین آمار کشته شدگان را اعلام کنید و خیلی هم خجالت نکشید که 3 لشکر فقر و حاشیه‌نشینی و غیره این حوادث را رقم زد
وی عنوان کرد: متاسفانه برخی دلالان در میدان مرکزی قیمت میوه و تره بار مرکزی حضور دارند  و ردپای آنها نیز در معاملات قابل مشاهده است. با وجود احترامی که برای اتحادیه بارفروشان و همکاران این بخش قایل هستم، باید بگویم متاسفانه ۴۰درصد بارفروشان میدان مرکزی میوه و تره‌بار حاضر نیستند برای فروش محصولات خود، فاکتور فروش صادر کنند
ادامه مطلب
سلام
دیشب یک متن نوشته بودم در مورد انتخاب متاسفانه ذخیره نکردم و حذف شد.
دوباره نوشتنشم حوصله میخواد اما چکیده حرفم این بود
اگر انتخاب های زندگیتون رو با جسارت و عقلانیت انجام ندید مطمئنا در آینده به مشکلات بزرگی بر میخورید
به خیلی چیزا هم بسط داده میشه
موفق و پیروز باشید
۶ خرداد ۹۸
حمید
سلام
 من توی یه شهری زندگی می کنم که 90 درصد مردها ریش می ذارند، و مشکل منم اینه که کلا چه از ریش چه از ته ریش بدم میاد، اونم نه یه کم بلکه به شکل خیلی زیاد، یعنی اگه جذاب ترین مرد دنیا هم یه ذره ریش داشته باشه کل جذابیتش برام از بین می ره، نمی دونم چرا اینجوریم، شاید چون مردان باهوش و روشنفکری که دیدم همه شون شیش تیغه بودند و از طرفی ریش هم قیافه سن رو سن بالا و ترسناک می کنه که خوشم نمیاد.
 در هر حال متاسفانه هر کسی میاد خواستگاریم ریش داره، گاهی
هر وقت احساس می کنم خدا رو فراموش کردم، نگاهی به دست هایم می اندازم. از دوربین گوشه اتاق به خودم نگاه میکنم و به چیستی خودم فکر میکنم. همین کافیه که خالق خودم رو حاضر ببینم.
انتظار یه بیت شعر عارفانه نداشته باش. متاسفانه من زیاد اهل شعر نیستم.
امروز رازی به من گفته شد.رازی که سال­ها از آن گذشته بود و رازی که دیگر مثل قبل گرم نبود.
سوزان نبود.
زننده نبود.
اما هنوز هم رازی­ست که باید مخفی شود.به خوبی و با دقت.تنها میان آدم­های مورد اعتماد.
متاسفانه شما میان آن­ها نیستید و هرگز این راز را نخواهید فهمید.
عید نوروز امسال متاسفانه با غم بسیاری از خانواده ها همراه است به همین دلیل خوب است که در لحظه سال تحویل برای بیماران کرونایی هم دعا کنیم. همچنین روز عید مصادف است با شهادت امام  کاظم علیه السلام، به همین علت حرمت شهادت ایشان را هم نگه داریم. با آرزوی سالی شاد برای شما و خانواده تان. 
توی تلگرام چنل ساختم واسه یکسری اُمور جانبی.فعلا پابلیکه هرکس خواست میتونه عضو بشه اما بعد از چند روز پرایویت خواهد شد و متاسفانه افرادی که عکس پروفایل شخصی ندارن رو مجبورم حذف کنم...لطفا لطفا منو توی موقعیتی که کسی رو ناراحت کنم قرار ندید و فقط اگه همدیگه رو حداقل در حد یک کامنت میشناسیم و عکس پروفایل دارید عضو بشید...ممنون:)
آدرس:@cherryearrings
الان یه چندروز میشه که معده درد گرفتم که داره منو ب*گا میده...
درد وحشتناکیه..چند شب پیش ازبس میزان دردش زیاد بود و نتونستم کنترلش کنم مجبور شدم به بیمارستان برم
تو طول این زمان وقتی این خانوم(مامان:-|)فهمید که معده درد شدم شروع کرد به غر زدن و رو اعصاب رفتن..
که آره تو از بس سالاد خوردی اینطور شدی(فقط یکبار تو طول این ماه  رمضون سالاد خوردم)حرفی نزدم و وقتی
دید سکوت کردم باز شروع کرد که آره ازبس سر این کامپیوتری و دولا میشی اینطوری شدی!!
هنگ کردمم..
‏همیشه خوب بودن، آدما رو پرتوقع میکنه 
‏تا جایی ک دیگه ناخودآگاه نمیتونن بهت حق ناراحت شدن بدن!
به من حق ناراحت شدن نمیدن چون خودم خمیشه وانمود کردم خوبم
و دوست نداشتم کسی از چیزی که تو دلم هست اطلاع داشته باشه 
متاسفانه 
ولی من خودم رو تغییر میدم انسان ها قابل تغییر هستن
دوستان و همراهان گرامی می توانید فایل های صوتی اسرار حج را در زیر دانلود نمایید.
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
اسرار حج_قسمت 1

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما
 - اگه اون شبایی که باس می مُردیم سخت جون بازی درنمی اوریم و می مُردیم ، کار به این جا نمی کشید. کار به تحمل این شبا نمی کشید. 
اگه اون وقتایی که باس می شکستیم جای این که تکیه مونو به در و دیوار و ستون بدیم که یه وخت جلو چش ِ نامحرم نشکنیم و نریزیم و نپاشیم، بی ابا می شکستیم و می ریختیم و از هم می پاشیدیم ، کار به اینجا نمی کشید ... 
ببین دختر! یه شبایی هس واسه مردن. منتهاش تویی که انتخاب می کنی بمیری یا نمیری. دروغه . به جان خودت که جوونی و  عزیز ِ هزا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها